بهشت ساختنی است



إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِى خُسْرٍ

إِلَّا الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ   2 و 3 عصر (103)

همانا انسان در خسارت است

مگر آنانکه ایمان آورده و کارهاى نیک انجام داده و یکدیگر را به حق و استقامت سفارش مى‌کنند.

 

- گاهی انسان کنار آتش است که آسیب می بیند ولی "فی" در این آیه نشان می دهد که انسان داخل آتش است و سرمایه زندگی او دائم در حال سوختن است.

- بخواهیم یا نخواهیم توان و زمان ما از دست ما مى‌رود. لذا در این بازار (دنیا) آنچه مهم است انتخاب مشترى است؛ با خدا معامله کنیم یا با خلق خدا؟ خدایی که خود در کتابش قرآن فرموده تمام هستی از اوست، اجناس ارزان را هم می خرد، گران هم می خرد، به سعی بی حاصل هم پاداش می دهد.

- تنها راه جلوگیرى از خسارت، ایمان و عمل است. آمنوا و عملوا الصالحات»

- به فکر خود بودن کافى نیست. مؤمن در فکر رشد و تعالى دیگران است. تواصوا بالحقّ»

- اول ایمان بعد عمل، اول خودسازى بعد جامعه سازى. آمنوا و عملوا. و تواصوا»

- با اینکه سفارش به حق و صبر جزء اعمال صالح است ولى برای اهمیّت جداگانه بیان شده‌اند. همانگونه که صبر و استقامت نیز حق است و تواصوا بالحقّ» شامل آن مى‌شود ولى به خاطر اهمیّت صبر جداگانه آمده است. تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر»


ای قوم به حج رفته کجایید کجایید

   معشوق همین جاست بیایید بیایید

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار

   در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید

   هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بار از آن راه بدان خانه برفتید

   یک بار از این خانه بر این بام برآیید

آن خانه لطیفست نشان‌هاش بگفتید

   از خواجه آن خانه نشانی بنمایید

یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت

   یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید

با این همه آن رنج شما گنج شما باد

   افسوس که بر گنج شما پرده شمایید

مولانا


لَنْ تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى‏ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ شَى‏ءٍ   92 آل عمران (3)

هرگز به نیکى (مقام نیکوکاران) دست نمى‌یابید، مگر از آنچه دوست دارید، (در راه خدا) انفاق کنید

 

- در مکتب اسلام، هدف از انفاق تنها فقرزدایى نیست، بلکه رشد انفاق کننده نیز مطرح است. دل کندن از محبوب‌هاى خیالى و شکوفاشدن روح سخاوت، از مهم‌ترین آثار انفاق براى انفاق کننده است. لن تنالوا البرّ»

- سعادتِ فرد در سایه نگاه اجتماعى و کریمانه اوست. لن‌تنالواالبرّحتّى‌تنفقوا»

- بهترین چیز دوست داشتنى براى انسان جان» است. پس شهدا که جان خود را در راه خدا مى‌دهند، به بالاترین مقام بِرّ مى‌رسند. تنفقوا مما تحبّون»

- آنچه را که خود دوست مى‌دارى انفاق کن، نه آنچه را که بینوایان دوست مى‌دارند. زیرا ممکن است فقرا از شدّت فقر، به اشیاى ناچیز نیز راضى باشند. ممّا تحبّون»، نه ممّایحبّون»

- در انفاق، اصل کیفیّت است، نه کمیّت. تنها بخشى از آنچه را دوست دارى، انفاق کن. ممّا تحبّون»؛ مهم انفاق است حتّى اگر اندک باشد. و ما تنفقوا من شى‌ء» آرى یک برگ زرد روى آب، مى‌تواند کشتى صدها مورچه شود.

- محبّت به مال در نهاد هر انسانى هست: ممّا تحبّون» آنچه خطرناک است، شدّت محبّت است که مانع انفاق شود. و انّه لحبّ الخیر لشدید» 8 عادیات (100)
 


وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ   12 حجرات (49)

و بعضى از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ (هرگز) بلکه آن را ناپسند مى‌دانید

 

- غیبت آنست که انسان در غیاب شخصى چیزى بگوید که مردم از آن خبر نداشته باشند و اگر آن شخص بشنود، ناراحت شود.

- غیبت و بدگویى از دیگران حرام است، از هر سنّ و نژاد و مقامى که باشد. احدکم» شامل کوچک و بزرگ، مشهور و گمنام، عالم و جاهل، زن و مرد و. مى‌شود.

گناه، گرچه در ظاهر شیرین و دلنشین است، ولى در دید باطنى و ملکوتى، خباثت و تنفّرآور است. باطن غیبت، خوردن گوشت مرده است و درباره هیچ گناهى این نوع تعبیر بکار نرفته است.

- غیبت کردن، نوعى درندگى است. همانگونه که مرده قدرت دفاع از خود را ندارد، شخصى که مورد غیبت قرار گرفته است، چون حاضر نیست، قدرت دفاع ندارد.

وقتی گوشت مرده کنده شود گوشت دیگری جای آن را پر نمی‌کند؛ آبروی مومن نیز در زمان غیبت مانند گوشت مرده است بنابراین آبروی رفته دیگر باز نمی‌گردد.

- گوشت به تدریج رشد می‏ کند ولى یکباره خورده می‏ شود، آبرو هم کم کم پیدا می‏ شود ولى غیبت کننده یک مرتبه آن را می ‏ریزد.


یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمْ الْصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى‏ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ  3 بقره (2)

اى کسانى که ایمان آورده‌اید! روزه بر شما مقرّر گردید، همانگونه که بر کسانى که پیش از شما بودند مقرّر شده بود، باشد که پرهیزگار شوید.

 

- تقوا، بمعنی خویشتن دارى از گناه است. بیش تر گناهان، از دو ریشه غضب و شهوت سرچشمه مى‌گیرند و روزه، جلوى تندى‌هاى این دو غریزه را مى‌گیرد. پس روزه ترمز نفس آدمی است.

- از شیوه‌هاى تبلیغ آنست که دستورات مشکل، آسان جلوه داده شود. این آیه مى‌فرماید: فرمان روزه مختص شما مسلمانان نیست، در امّت‌هاى پیشین نیز این قانون بوده است. و عمل به دستورى که براى همه امّت‌ها بوده، آسان‌تر از دستورى است که تنها براى یک گروه باشد.


علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

   که به ماسوا فکندی همه سایه هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

   به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

   چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

   به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن

   که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

   چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

   که علَم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان

   چو علی که می تواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

   متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

به دو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

   که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

   چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

   که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم

   که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

((همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

   به پیام آشنایی بنوازد آشنا را))

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

   غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا

شهریار


ساقیا! بده جامی، زان شراب

   تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را

   آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی

بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من

   خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم

   در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟

ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم

   حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن

   آستین این ژنده، می‌کند گریبانی

زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدم

   گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی

زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم

   می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی

خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!

   پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی

ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید

   بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی

شیخ بهایی


در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

   بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم

   به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم

به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم

   نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم

   ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم

   جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم

می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان

   مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن

   و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم

سعدی


سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد

   وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد

گوهری کز صدف و مکان بیرون است

   طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد

مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش

   کو به تأیید نظر حل معما می‌کرد

دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست

   و اندر آن آینه صد گونه تماشا می‌کرد

گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم

   گفت آن روز که این گنبد مینا می‌کرد

بی دلی در همه احوال خدا با او بود

   او نمی‌دیدش و از دور خدا را می‌کرد

این همه شعبده خویش که می‌کرد این جا

   سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد

گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند

   جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

   دیگران هم بکنند آن چه مسیحا می‌کرد

گفتمش سلسله زلف بتان از پی چیست

   گفت حافظ گله‌ای از دل شیدا می‌کرد

حافظ


أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ   36 زمر (39)

آیا خداوند براى بنده‌اش کافى نیست؟

 

- اگر انسان بنده‌ى خدا شد، بیمه مى‌شود و خداوند امور او را کفایت و کفالت مى‌کند.

- انسان چون پَر کاهى در برابر تندباد حوادث قرار دارد، و هر زمان به سویی پرتاب مى شود. ممکن است این پر کاه به برگى یا شاخه شکسته اى اتصال پیدا کند، ولى تندباد هر دو را با خود مى برد. و حتى اگر پنجه بر درختى بیفکند گاهى طوفان درخت را نیز از ریشه بر مى کَنَد. اما اگر به کوهى عظیم بپیوندد هیچ طوفانى نمى تواند او را از جا حرکت دهد. این کوه همان ایمان به خدا است و بقیه تکیه بر غیر اوست.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نوید آرامش آموزش مبانی زبان فارسی ENGLISH اجاره ویلا در قشم امروز زندگی کن قوانین کاربردی در زندگی و ذهـن پلکـ مےزند صلوات بفرست چطور میتوانیم از اینستاگرام به درامد برسیم منتظران